تنفسی در غیب فصل سیزدهم
خاطره ها
چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:تنفی در غیب, داستان,داستان زیبا, :: 16:22 :: نويسنده : من وشما

دکتر روانشناس با اطمینان می گفت شیزوفرنی استجیغ آن شب و خیره شدن و خلسه های گاه و بیگاه و برخی صداها که از اتاقش می آید و با خودش حرف می زند و حرف نزدن درباره آنها و … همه ما را به ستوه آورد. عارفه پیشنهاد کرد یک دوربین مداربسته در اتاقش تعبیه کنیم. فکر خوبی بود. وسایلش را به چه مصیبتی تهیه کردم و روزی که عرفان از بعد ظهر مسجد کلاس داشت و تا بعد نماز نمی آمد کسی آمد و سریع نصبش کرد… و شب ها با کامپیوتر اتاقم حرکاتش را ضبط می کنیم. حالا مادرش بجای کشیک ایستادن پشت در اتاق، جلوی کامپیوتر می نشیند. وقتی عرفان می خوابد، مادرش چند رکعت نماز می خواند و وقتی عرفان قرآن می خواند، مادرش ذکر می گوید و وقتی عرفان مناجات می کند، مادرش هم آرام آرام اشک می ریزد و وقتی دوباره به گوشه اتاقش خیره می شود، مادرش چیزهایی زیر زبان می گوید؛ به نظر می رسد عصبی می شود و غرغر می کند. گاهی هم چرتش می گیرد و سرش را روی میز می گذارد و کمی می خوابد… دوباره اوضاع هفت سال پیش را داریم با این تفاوت که آن وقت مدام دور و بر دستگاه های حیاتی او بودیم و اینبار دستگاه رایانه! با همان شب بیداری ها، کشیک ها و نگرانی ها. حالا یکی مان می گوید طبیعی است و بدن های ماورائیش فعال شده اند، یکی مان معتقد است با ارواح مرتبط است، یکی می گوید جن زده شده، یکی می ترسد بچه دیوانه شده باشد و دکتر هم که تشخیص شیزوفرنی داده. باز آن وقت فقط نگران علایم حیاتی و به هوش نیامدنش بودیم اما حالا هزار جور نگرانی درموردش داریم … با دوربین مدار بسته خیلی راحت تر و بهتر حالات و حرکات او را زیر نظر داریم و خیالمان مقداری راحت شد چون تنها چیز نگران کننده همان است که به گوشه ای خیره می شود و حالتی شبیه خلسه دارد و پس از کمی به خود می آید و نیز فهمیدیم که؛ صداهای عجیب و غریبش صدای مناجاتش در حال سجده بودهمقدار زیادی از شب را بیدار است و به مطالعه و نماز و قرآن و مناجات، شب را می گذارند. گاهی هم دیده ایم که بعد از مناجات و گریه، بلند می شود و پنجره را باز می کند و با نشاط و شادی خاصی هوا تازه می کند. در این هوای گرم و شرجی چنان سینه اش را باد و دستانش را باز می کند که انگار در یک هوای مطبوع بهاری از پنجره یک ویلای رویایی دارد به زیباترین صحنه ممکن نگاه می کند و هوا تازه می کند! بعد هم می آید خودش را روی تخت می اندازد و چند لحظه با لبخندی ملیح و رضایت مندی عجیبی به پشت می خوابد، با همان سرزندگی. اصلا انگار نه انگار که شب است. و ماییم که حیرت زده به صفحه مانیتور خیره می مانیم… وقتی این همه آرامش را دیدم به مادرش پرخاش کردم که این چه حرفی است که می زنی؟ چرا می گویی جن زده شده؟ کدام جن؟! کسی که جنی می شود حالت اضطراب و تشویش دارد و دائم از چیزی می گریزد و می ترسد … سرباز که بودم؛ یک شب که خوابیده بودیم با سروصدای یکی از بچه ها که پُست داشت از خواب پریدیم، رفتیم دیدیم سرش را بین دو زانویش قرار داده و به خود می پیچد و با دستانش از خودش دفاع می کند انگار که چند نفر با مشت و لگد به جانش افتاده باشند … گریه می کرد و کمک می خواست و حرف های نامفهوم می گفت… او را به بیمارستان منتقل کردند و بعدها هم گفتند که شاید جن زده شده باشد. اما عرفانمان را ببین اصلا این طور نیست. الحمدلله کاملا بانشاط و سرحال است. به نظر من شاید این حال خوش معنوی، او را به این حرکات وا می دارد… اما وقتی دکتر چند دقیقه از فیلم ها را دید گفت باید خودش را ببینم. گفتم: نمی آید. نه دیگر دکتر می آید و نه درباره این حالاتش، برای ما حرف می زند. وقتی که اصرار می کنیم حرفی بزند هم می گوید چرا اذیتم می کنید؟ کدام روح؟ مگر هر کس به کما برود روح می بیند؟ … دکتر گفت با توجه به حرف هایتان حدس جدی من درباره پسر شما شیزوفرنی است. می گفت من هم اعتقاد ندارم به این که روح یا جن دیده باشد. احتمالا دچار توهم می شود. با توهمات وحشتناک جیغ می کشد و در توهمات خوش آیند لبخند او را می بینید… حالا باید به هر مکافاتی راضی اش کنیم پیش دکتر بیاید چون این حالات، خطرناک است و اگر ادامه یابد خدای ناکرده به روان پریشی می انجامد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 137
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 137
بازدید ماه : 406
بازدید کل : 60196
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب